ستون آخر
سياوش دانشور
به اين ناموس و آبرو تف کنيد!

اين دختر عزيز باناز است که به فجيع ترين شيوه به قتل رسيده است؛ قتل ناموسى. جنازه مثله شده اش در چمدانى در باغچه اى در شهر بيرمنگام پيدا شده است. قتل مربوط به سال ۲۰۰۶ است و هم اکنون پرونده آن در انگلستان در جريان است.

جرم باناز مطابق معمول داشتن دوست پسر بوده که ظاهرا  و به زعم پدر و افراد ذکور فاميل عمارت ارزشهاى خانواده و فتيش "شرف و آبرو" را ويران کرده است! قربانى و خانواده از مهاجرين کردستان عراق هستند. در بريتانيا دادگاه موضوع را پس از افتضاح دارد بررسى ميکند. باناز هم مثل فاديمه در سوئد بارها به پليس خبر داده بود که جانش در خطر است.

اين عکسهاى قاتلين است. پرچمداران "شرف و ناموس آبرو"! پدر و عموى باناز. محمود محمود و ارى آقا!


نميدانم شما چه احساسى نسبت به اين قيافه ها داريد؟ احساس من اينست کسى که فرزند خود را ميکشد آدم نيست. اگر هم باشد ... هيچى نميگويم. اينها خودشان قربانى اند٬ قربانيان جهالت مذهب و اخلاقيات عتيق و سنت هاى کپک زده و عشيره اى. کسانى که با هر توجيهى از اين سنت و فرهنگ- که ناسيوناليسم کرد هم آن را بشدت باد ميزند- دفاع ميکنند٬ تنها با قاتلين دست ميدهند. اينها در عين سبعيت مردانه شان در مقابل يک تصميم ساده و انسانى باناز و دعا و پلا و فاطمه و ديگران نابود ميشوند. قدرتى که در اختيار انسان و تصميم و استقلال راى هست٬ مانند بمب اتمى است که روى عمارت و حکومت اين وحوش مردسالار پائين مى آيد. اين درست است که سلسله مراتب خانواده مردسالار و ارزشهاى ضد زن و طبيعت فيزيکى مردانه زورش به اين دختران جوان ميرسد٬ اما حقيقت اينست که کل اين دنياى کثيف مردانه – اسلامى- مذهبى - ناسيوناليستى در مقابل يک حر کت انسانى اين جوانان منهدم ميشود.
دنياى امروز متاسفانه امثال اين پاسداران "شرف و ناموس" کم ندارد. در بسيارى موارد خود زنان و مادران٬ عليرغم عاطفه مادرى و رنجى که ميکشند٬ در تحکيم اين ارزشها و قتل ها سهيم اند. همين يکماه پيش بود که دعا ۱۷ ساله را در همان کردستان عراق در نظارت "پليس کرد" و عشاير سنگسار کردند.  ۹ "مرد باشرف" يا سنگ و آجر به اين دختر نازنين حمله بردند. خانواده و اطرافيان هم ناظر بودند و يا مجبور به نظارت شده بودند. پليس بسيار "با شرف کرد" هم حضور داشت. ناسيوناليسم کرد بايد اين برگ "زرين" را به ديگر افتخاراتش ضميمه کند. جرم دعا اينبود در ميان "ايزديان" بدنيا آمده بود و  برخلاف نرمهاى عشيره اش عاشق يک جوان منتسب به "عرب و سنی" شده بود. دعا خليل را کشتند تا "شرافت" مردانه و قبيله اى شان را نجات دهند! باز هم شما بگوئيد٬ چه احساسى داريد؟

هنوز وقتى به دعا و امثال او فکر ميکنم به زندگى و اين دنيا تف ميکنم. در ده روز گذشته نيز جنازه سوخته شده زنى در سنندج پيدا شد در حالى که يک تکه دستش را سگى بدهان گرفته بود. او هم قربانى قتل ناموسى شد. کسى هنوز نميداند چرا و چگونه اين زن زنده زنده سوزانده شده است و در ميان آشغالها رها شده است.کسى هنوز آمار قنل ناموسى و اين جنايت سازمانيافته عليه زنان را در دنيا نميداند. درک اين جنگ روزمره عليه زنان سخت نيست. راستى اگر در توحش برابرى وجود داشت و زنان ميتوانستند هر روز مردان را به "جرمهاى مشابه" سنگسار کنند و به قتل برسانند٬ آيا نسل مردان از روى زمين منقرض نميشد؟ واقعا به اين موضع فکر کرده ايد؟ نفرت تمام وجودم را گرفته است. نميتوانم درست به صورت اين دختران نگاه کنم. فقط ميدانم بايد عليه اين ارزشهاى عتيق بجنگيم و در شکستن تابوها و  سيستمى که اين ارزشهاى کثيف و ضد انسانى را بازتوليد ميکند درنگ نکنيم. فقط ميدانم بايد جانب انسانيت و عدالت و برابرى را گرفت. هر گونه مماشات با اين ارتجاع شرکت غير مستقيم در جنايتهاى بعدى است. ميدانم که در مقياسى وسيع و اجتماعى بايد اين ارزشها را جارو کرد.  زندگى و آينده بيشمار انسانهائى به پيروزى انسانيت کمونيستى گره خورده است. *